Saturday, December 22, 2007


خون تازه ای به این کره زمین می پیوندد
و به سرعت مطیع می شود
از میان رسوایی دردآور همیشگی
این پسر جوان، قوانین آنها را می آموزد
به محض اینکه بچه مشغول کشیدن برنامه می شود
این پسر کتک خور، کاری رو غلط کرده
محروم از همه افکارش
این پسر جوان، به کشمکش ادامه می دهد. اون می داند)
عهدی که با خودش داره
که هرگز پس از این
اراده و خواستش رو از بین می برند



آنچه احساس کرده ام
آنچه فهمیده ام
هرگز از طریق آنچه نشان داده ام، ندرخشیده ام
هرگز نبودم
هرگز نبین
آنچه بوده، نمی بینم
آنچه احساس کرده ام
آنچه فهمیده ام
هرگز از طریق آنچه نشان داده ام، ندرخشیده ام
هرگز آزاد نبودم
هرگز خودم نبودم
پس به تو لقب فراموش نشدنی می دم


آنها زندگیشون رو اختصاص می دن
تا فرار کنن از تمام مال او
او سعی می کنه تا از همهشون خواهش کنه
این مرد تلخ، اونه
تمام زندگی یکنواختش
او همواره جنگیده
این جنگی که نمی تونه برنده بشه
یه مرد خسته که اونا می بینن، دیگه اهمییت نمی ده
سپس اون مرد پیر آماده می شه
تا با پشیمانی بمیره
اون مرد پیر، منم اینجا


تو به من برچسب زدی
من به تو برچسب می زنم
پس من به تو لقب فراموش نشدنی می دم

No comments: